جدول جو
جدول جو

معنی خار دراز - جستجوی لغت در جدول جو

خار دراز
(رِ دِ)
خاری که بزرگ است و دراز. اسل. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به کلمه اسل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عمر دراز
تصویر عمر دراز
زندگانی طولانی
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
دهی است جزء دهستان دلفارد بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت، که در 94 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و8 هزارگزی راه مالرو جیرفت به ساردوئیه واقع است و 18 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی از دهستان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت 6 هزارگزی شمال راه مالرو ساردوئیه - بافت. کوهستانی و سردسیر. سکنۀ آن 70 تن. و آب آن از رودخانه و محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رِ تَ)
خار آهنی که در ترازوی صرافان و زرگران و جوهریان باشد برای احتیاط وزن چیزی که آن را وزن کنند چون طلا و نقره و جواهر و مانند آن و لهذا ترازوی مذکور را در عرف هندوستان کانتا گویند که ترجمه خار است. (آنندراج) :
ز وزنت چنان فصل دی شد بهار
که خار ترازو گل آورد بار.
حاجی محمدخان قدسی (در صفت وزن حضرت اعلی از آنندراج).
گل تیکه بر طاق ابروی او
بود خار مشکین ترازوی او.
طغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان لادیز بخش میر جاوه شهرستان زاهدان که در 37 هزارگزی باختر راه فرعی میر جاوه به خاش واقع شده. کوهستانی، گرمسیر و معتدل است و 200تن سکنه دارد که از طائفۀ ریگی هستند. آبش از قنات، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رِ تَ)
تار طراز. طراز معرب تراز باشد. تار منسوب به تراز. تار بسیار باریک که جامۀ پادشاهان را با آن می بافتند، تاری که در کارخانه های مخصوص برای بافتن جامه های نیکو و جیّد بکار می بردند پادشاهان را. تاری که در بافتن جامه های فاخر و گرانمایه اختصاص داشت. تاربسیار باریک و نزار همچنان تار عنکبوت:
زآرزوی طراز توزی و خز
زار بگداختی چو تار تراز.
ناصرخسرو.
رجوع به طراز و ترکیب های ’تار’ (تار طراز) در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
مانع و حایل. (آنندراج). مزاحم. مانع. سد راه پیشرفت
لغت نامه دهخدا
تصویری از عمر دراز
تصویر عمر دراز
درزیوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار طراز
تصویر کار طراز
کسی که کارها را رو براه کند آنکه کار را راه اندازد: (کار من آن به که این و آن نطرازند کانگه مرا آفرید کار طراز است) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که دارای خار و شوک باشد خار آور سیم خار دار، کرمی که در مصر و هندوستان زیاد دیده میشود و از مهمترین آفات پنبه است
فرهنگ لغت هوشیار
بلند بالا و بی قواره
فرهنگ گویش مازندرانی